متن و اشعار کوتاه و دوبیتی تسلیت ایام فاطمیه
فرارسیدن ایام غم بار فاطمیه و سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، بی بی دو عالم، پاره تن پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اسوه زنان عالم را بر محضر مبارک حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) و تمام شیعیان تسلیت باد.
مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید
چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید
با رفتنت ای زهرا، از خانه صفا رفته
زینب به حسین گوید، مادر به کجا رفته
این خانه پس از زهرا گردیده عزاخانه
زهرای مرا کشتند تنها و غریبانه
با آن که نمی گفتی در کوچه چه ها رخ داد
اما به سوال من رخسار تو پاسخ داد
نگاه سرد مردم بود و آتش / صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل / هجوم قوم هیضم بود و آتش . . .
شهادت حضرت فاطمه الزهرا(س) تسلیت
در مَجد وشرف یکّه و تنها هستی / در فخر تو بس ، اُمّ ابیها هستی
مریم که مقدس شده یک عیسی داشت / تو مادر یازده مسیحا هستی . . .
غرقاب غمم دگر مرا ساحل نیست / جز اشک فراق دیگرم حاصل نیست
ای مرگ بیا!که زندگی کردن من / بی فاطمه جز خوردن خون دل نیست . . .
یتیمان جز دو چشم تر ندارند / به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده ها باید فغان کرد / که طفلان علی مادر ندارند . . .
باور نداشت زينب كبري كه مادرش
رفته است وجاي خالي او در برابرش
چادر نماز فاطمه لالايي شبش
دستان پر ز مهر علي بالش سرش
چشمان پرستاره ي زينب به در هنوز
يادي كند زمادر و محسن برادرش
شهادت حضرت فاطمه تسلیت باد
چه حالی داده دل را دست مادر / که می شستی زدنیا دست مادر
از آن سیلی مگر چشمت نمی دید / که می جستی مرا با دست مادر . . .
مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید
چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید
ای نور خدا سرشته با آب و گِلَت / ای مهر علی راز هویدای دلت
این ذکر هزارساله ی مهدی توست / ای یاس نبی « بِاَیِّ ذنب قتلت؟ . . .
تا زنده ام برای شما گریه میکنم
در ماتم و عزای شما گریه میکنم
سرشار از تنفس امید میشوم
وقتی که در هوای شما گریه میکنم
هر فاطمیه محرم اشک و غم علی
از داغ روضه های شما گریه میکنم
وقتی مرا در روضه دعوت میکند زهرا
یعنی کریمانه کرامت میکند زهرا
بیش از پدر ، مادر محبت میکند زهرا
از نان شب خرج رعیت میکند زهرا
پس از مصیبت در، در بدر شدم ، مادر
همین که از خبرت با خبر شدم مادر
نوشته اند : چهل تن به یک نفر من هم
اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر
میان شعله ی آتش چه آمده به رخت
که من ز داغ رخت شعله ور شدم مادر ؟