تفسیر و تحلیل اتفاقات دی ماه 96 از دیدگاه جامعه شناسانه علی ربیعی
علی ربیعی (وزیر سابق دولت دوازدهم) در گفتگویی با ایسنا، به آسیبشناسی معضلات اجتماعی در چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی و ارائه تحلیلهایی درباره اتفاقات دیماه 96 پرداخت که بدینوسیله به گزیده ای از آن اشاره میشود.
به عنوان یک تحلیلگر حوزه سیاسی و امنیت ملی حادثه دی ماه 96 را حادثهای بسیار مهمی در چهل سالگی انقلاب اسلامی تلقی میکنم و معتقدم که تجربهای کم نظیر از نا آرامیهای اجتماعی در این ماه رخ داد که مشابه آن را در چهل سال گذشته تجربه نکرده بودیم. اتفاقی که در دی ماه 96 رخ داد شباهت زیادی از نظر حجم، اندازه، وسعت و جمعیت درگیر در نا آرامی و همچنین خصوصیت این افراد با نا آرامیهای قبل نداشت.
در تحلیل نا آرامیهای دی ماه 96 چند مسئله قابل تبیین است؛ پیش از این معمولا در آشوبهای خیابانی، سیاست خارجی را دخیل میدانستم اما اینبار میتوانیم رقابتهای داخلی را در شکلگیری اعتراضات دخیل بدانیم؛ با این وجود باید بدانیم که این اقدام صورت مسئله را تغییر نمیدهد. آغاز اعتراضات دیماه 96 میتواند دلایل زیادی داشته باشد اما آن چه که من میخواهم به آن بپردازم علت دراز مدت است.
معتقدم که بخشی از دلایل اتفاقات دی ماه 96 با نابرابری و بخشی دیگر با فقر قابل بررسی است که دراین زمینه من نیز تاثیر نابرابری و بی عدالتی را بیشتر احساس میکنم. هرچند موضوع بیکاری از دیگر دلایلی است که در تبیین علل وقوع اعتراضات سال قبل باید به آن پرداخت؛ اما بیکاری جوانانی که در شهرهای اعتراض کننده حضور داشتند و فقر موجود در آن شهرها، شاید چیزی شبیه بیکاری جوانان در سایر شهرها بود، با این تفاوت که این شهرها نابرابری ادارک شده بیشتری داشتند.
خشکسالی و مشکلات مربوط به آب وخاک نیز از دیگر مسائلی است که سهمی از علل اعتراضات و نا آرامیهای دی ماه 96 به خود اختصاص میدهد. در انقلاب مردم به نقطهای می رسند که بنیانهای ساختار موجود دیگر پاسخگو نیست و در حقیقت نوعی دگرگونی بنیادین و اساسی را از ساختارها و نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی طلب میکند؛ در این زمینه فکر میکنم که جامعه هنوز به این نقطه نرسیده است.
در انقلاب چیزی که باید جایگزین وضع موجود شود، وجود دارد و انقلاب دارای رهبری است و همچنین در انقلاب طبقات اجتماعی مختلف درگیر هستند، اما در اتفاقات دی ماه 96 و اعترضات بعداز آن هیچ کدام از این عوامل وجود ندارد؛ بنابراین جنس نا آرامیهای سال 96 شورش از نوع محدود و منطقهای اما خطرناک است و آژیر خطری را به صدا درمیآورد که میتواند گستردهتر شود. در مورد شعار «رضاشاه روحت شاد» که در اعتراضات دی ماه سال گذشته توسط معترضان داده شد؛ گاهی نیز افراد به دلیل لجبازی با حاکمیت وقت، در شعارهای خود ارجلاعی به حاکمیت قبلی میدهند تا بیان عمق نارضایتیشان را عنوان کنند.
اینکه در شعارها گفته میشود «نه اطلاح طلب و نه اصولگرا» ممکن است به خاطر ناامیدی از این دو جریان و به نوعی بیان تمایل برای گذر از این جریانات باشد و نخبگان ناراضی میتوانند این شعار را بیان کنند، اما تودههای ناراضی اساساً شعارشان در حوزه معیشت و بر اساس ادراک شخصیشان از مسائل است. به نظر من باید شعارهای نخبگان را از شعارهای تودهها جدا کرد.
اتفاقات دی ماه 96 یک ناآرامی و شورش و بیان اعتراضات جامعه مدنی بود و طی آن تودههای مردم به خیابانها آمدند؛ در این ناآرامی ها هیچ ایدئولوژی سیاسی وجود ندارد. اگر بخواهیم شعارهایی نظیر «رضا شاه روحت شاد» را اصل قرار دهیم، باید معترضان را جریانی سیاسی قلمداد کنیم و برای مقابله با آنها راه حلی سیاسی انتخاب کنیم و راه حل سیاسی و سپس امنیتی نیز در این مواقع معمولاً سرکوب است؛ در حالی که این حضور در خیابانها در اصل خاستگاه سیاسی نداشتند. من هیچگاه سرکوب را نمیپسندم، بلکه معتقدم در این مواقع باید برقراری آرامش در میان مشارکت کنندگان با همسویی، هم دلی آگاه سازی و ایجاد زمینه برای فریاد زدن و انتقال این حس به معترضان که صدایتان شنیده میشود، در دستور کار قرار بگیرد.
تا زمانی که من در دولت بودم، سیاست دولت، مدارا بود. در نا آرامیهایی که علت معیشتی و اقتصادی دارد، به جز شنیدن صدا و همراهی کردن به نحوی که معترضان احساس کنند که تصمیم گیران به نحوی با آنها مشارکت میکنند، در حل مسائل، مسیر دیگری را توصیه نمیکنم؛ هر مسیر دیگری، تشدید کننده اوضاع و بردن یک اعتراض صنفی به ساحت سیاسی است؛ ما باید ساحت نا آرامیهای صنفی و اقتصادی و حتی نا آرامیهای اجتماعی و فرهنگی را از نا آرامیهای سیاسی و حتی ساحت نا آرامیهای سیاسی را نیز از نا آرامیهای امنیتی جدا کنیم؛ چراکه هرکدام از انواع ناآرامی، برخود خاص خود را میطلبد و بردن ناآرامیها به عرصه امنیتی نوعی تشدید کننده مسائل خواهد بود.
به نظر من مشکلات کارگران معترض اخیر به ویژه کارگران هفت تپه و فولاد چیزی بیشتر از سایر کارگران نیست؛ آنها حدود سه ماه حقوق معوق داشتند، این درحالیاست که در موارد دیگر حدود 5 یا 6 ماه حقوق عقب افتاده وجود دارد؛ اما آنچه مهم است علت به خیابان آمدن این کارگران است؛ کارگران هفت تپه بیش از هر چیز نگران عدم امنیت شغلی هستند؛ کارگران امروز اکثراً تحصیل کرده دانشگاهها هستند و به امروز به نوعی جنبش دانشجویی با جنبش کارگری تلفیق شده است؛ اکثر آنها جوان و دارای مدرک دانشگاهی هستند و میفهمند که کارفرما قصد تولید و چرخاندن چرخ صنعت را دارد یا اینکه به دنبال فعالیتهای تجاری است.