مطالب پیشنهادی فارسی کلاب
مذهبی

“رسول ترک” دیوانه حسین(ع) و اهل بیت

مطالب پربازدید
رسول ترکرسول تُرک بعد از توبه و بازگشت به صراط مستقیم یکی از گریه کنان و دلسوخته‌هایی می شود که بسیاری از پیرمردهای هیئت های قدیمی تهران با قاطعیت درباره او می گفتند “بعد از او هنوز نظیرش نیامده است.”
رسول دادخواه خیابانی در اسفند سال 1284 شمسی در محله ای به نام “خیابان” در شهر تبریز متولد شد، پدر و مادر او افرادی مذهبی بوده و به حسین بن علی(ع) عشق می ورزیدند؛ علی رغم این موضوع، بازی های روزگار “رسول” را در سال های جوانی به راه خلاف کشانیده و به خصوص در سال های بعد از 25 سالگی، تبریز را رها کرده و ساکن تهران می شود.
در زندگی نامه “رسول” آمده است، اهل تهران به سبب تولد او در تبریز، وی را “رسول ترک” می خواندند؛ آن روزها همه “رسول ترک” را فردی لاابالی و خلاف کار می شناختند که از هیچ خلافی دریغ نمی کند؛ همچنین در میان مردم “رسول ترک”به فسق و زورگویی شهرت داشت.
گاهی در وصف آن روزهای رسولِ تُرک گفته اند که وی یکی از قلدرهای شروری بود که حتی با ماموران کلانتری‌های تهران نیز به طور جدی درافتاده و نزاع می کرد؛ با همه ی این ها، تنها صفت نیکو و پسندیده رسول تُرک علاقه او به شرکت در مجالس امام حسین(ع) بود.
در شرح حال رسول ترک می خوانیم که او قبل از اینکه بخواهد به سوی مجلس روضه حسین بن علی(ع) حرکت کند، ابتدا دهانش را در زیر شیر آب می گرفت و به خیال خود قبل از ورود به مجلس امام حسین(ع) دهانش را می شست تا به سبب خوردن مشروبات، نجس نباشد و با دهان پاک وارد مجلس فرزند حضرت زهرا(س) شود.
در یکی از شب های محرم، همچون سال های گذشته، رسول تُرک برای شرکت در مجلس عزای امام حسین(ع) به یکی از هیئت های اطراف بازار تهران می رود، دقایقی از حضور رسول ترک در آن مجلس نمی گذرد که چند نفر از اعضای اصلی آن هیئت دور رسول حلقه می زنند و یکی از آن ها با ناراحتی و خشم از رسول می خواهد که مجلس روضه را ترک کند و او را از هیئت بیرون می کنند.
رسول تُرک که به قلدری و نزاع خیابانی شهرت داشت، علی رغم تصور حاضران مجلس، بدون هیچ اعتراض و نزاعی هیئت را ترک می کند؛ چراکه با همه‌ی خصلت های ناپسند رسول، او حرمت مجلس امام حسین(ع) را حفظ می کرد.
رسول تُرک بدون هیچ شکایتی از مجلس بیرون آمده و به خانه خود برمی گردد؛ نیمه های همان شب، آن مردی که رسول را از مجلس عزای امام حسین(ع) رانده بود، به در خانه ی رسول تُرک رفته و به محض دیدن او، رسول را در آغوش گرفته و بلند بلند گریه می کند.
مسئول هیئت پس از معذرت خواهی و دلجویی فراوان از رسول عاجزانه درخواست می کند تا از فردا شب در مجلس عزاداری هیئت شرکت کند؛ رسول تُرک به اصرار و پافشاری از او می خواهد تا علت چنین تغییر رفتاری را برای او توضیح دهد.
او ماجرا را برای رسول تعریف می کند و به او می گوید: امشب در عالم خواب دیدم که در شبی تاریک در صحرای کربلا هستم، خیمه ها و یاران امام حسین (ع) در یک طرف قرار گرفته و یاران و خیمه های لشکریان یزید در طرف دیگری هستند.
در عالم خواب به سمت خیمه های اباعبدالله(ع) رفتم که ناگهان دیدم سگی در حال پاسبانی و نگهبانی از خیمه های امام حسین(ع) است؛ آن سگ با حمله‌های جسورانه اش اجازه نمی داد هیچ غریبه ای به خیمه های سیدالشهداء(ع) نزدیک شود.
مسئول هیئت در ادامه چنین می گوید: “رسول! من درحالی که با آن سگ روبرو شدم متوجه مسئله عجیبی شدم، ناگهان متوجه شدم که سر و صورتِ آن سگ، سر و صورت توست؛ رسول! در واقع تو در حال نگهبانی و پاسداری از خیمه های امام حسین(ع) بودی”.
رسول تُرک بعد از شنیدن این سخن، بلند بلند گریه می کرد، رسول ناله کنان از مسئول هیئت می پرسید “…راست می گویی یعنی واقعا من سگ نگهبان خیمه های امام حسین(ع) بودم؟..” و می‌گفت: “از این لحظه به بعد من سگِ حسینم…خودشان مرا به نگهبانی و پاسبانی از حرمشان قبول کردند…”
در شرح حال زندگی او آمده است از آن شب به بعد رسول تُرک که همه او را به فسق و فجور می شناختند و به خلاف کاری در شهر مشهور شده بود، توبه ای نصوح کرد و به مرتبه ای رسید که از آن روز به بعد سخنی جز سخن اهل بیت(ع) از زبان او جاری نمی شد.
رسول تُرک بعد از توبه و بازگشت به صراط مستقیم یکی از گریه کنان و دلسوخته هایی می شود که بسیاری از پیرمردهای هیئت های قدیمی تهران با قاطعیت درباره او می گفتند “بعد از او هنوز نظیرش نیامده است.”
در روزهای تاسوعا و عاشورا، رسول در میانِ دسته های هیئت های آذربایجانی ها، بلند بلند ضجه می زد و برای سیدالشهداء(ع) گریه می کرد و گفته اند ” بسیاری از مردم گاه فقط به انتظار می ایستادند تا گریه ها و ناله های رسول را تماشا کنند”
در رابطه با او گفته اند، رسول تُرک بعد از توبه اش به رسول دیوانه معروف بود و همه او را دیوانه امام حسین(ع) می گفتند؛ چراکه رسول نیز در همه جا این شعر وِرد زبانش شده بود و می گفت:
“گویند خلایق که به دیوانه قلم نیست/من گشتم و دیوانه توکلت علی الله”
یکی از رفقای صمیمی رسول تُرک به نام حاج احمد نقویان در رابطه با او گفته است ” حاج رسول به اندازه ای پاک و با تقوا شده بود که ما نمی توانستیم باور کنیم که او در جوانی و سال هایی از عمرش، انسانی جاهل و غافل بوده است”
در وصف کرامات و فضیلت هایی که از جانب اهل بیت(ع) و به ویژه امام حسین(ع) به رسول رسیده بود، ماجراها و خاطرات زیادی از زبان رفیقان رسول و کسانی که او را می شناختند، شرح داده شده است.
رسول تُرک در نهم دی ماه سال 1339 شمسی، مصادف با رحلت حضرت زینب(س) بر اثر بیماری فوت می کند؛ در رابطه با لحظه وفات او آمده است، در حالت احتضار و آخرین لحظات زندگی اش به زبان ترکی و با صدای بلند فریاد می زد “آقام گَلدی…آقام گَلدی….” یعنی “آقایم آمد…آقایم آمد” و سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد.
حاضران و رفقای او که در تشییع جنازه او شرکت داشته اند در رابطه با مراسم خاکسپاری رسول تُرک گفته اند ” در مراسم عزاداری او آن چنان غلغله ای به پا شده بود و چنان جمعیتی با گریه و ناله دنبال جنازه او می رفتند که کسانی که رسول را نمی شناختند گمان کرده بودند که مجتهد و یا مرجع تقلیدی از دنیا رفته است.
پس از تشییع جنازه او در میان جمع کثیری از اعضای هیئت ها ی مختلف، بازاری های تهران و دیگر اقشاری که او را می شناختند، عده ای از رفقای صمیمی او، جنازه رسول تُرک را به شهر مقدس قم آورده و در قبرستانی نزدیک به حرم حضرت معصومه(س) دفن می کنند
مقبره ی این آزادشده ی راه سیدالشهداء(ع)، هم اکنون در “قبرستان نو” و نزدیک حرم کریمه اهل بیت(س) قراردارد و عده ی زیادی برای طلب حاجات خود “او” را واسطه فیض قرار می دهند.

برگرفته از: کتابِ “رسول تُرک، آزاد شده امام حسین(ع) از محمدحسن سیف اللهی

مطالب پربازدید
وب گردی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا