داستان عشقی”اصلی و کرم”
چنان كه عزيز و نگار در ميان البرزنشينان زمزمه ميشود و عزيز و كبري در ميان كردها و اصلي و كرم در ميان مردم تركزبان و آذري.بيشتر اين عشقنامهها كه از دوره صفويه به اين طرف رواج پيدا كردهاند، به شكل «نثر رباعي» روايت ميشوند و عاشق و معشوق، شاعرند و اينگونه احساس خود را منتقل ميكنند.
اصلي و كرم، نقل هميشه و همچنان مردم آذربايجان و عاشيقهاي ايران است و آنچه ميخوانيد به اين داستان عاميانه و شفاهي نظر دارد.
يكي از شاخههاي ادبيات شفاهي آذربايجان، ادبيات عاشيقي است. ادبيات عاشيقي داراي مفاهيم عالي اجتماعي، فلسفي، تاريخي، هنري و ادبي است.
اين ادبيات آنقدر پيچيده و اسرارآميز است كه ريشههاي اسطورهاي دارد. پيوند ادبيات عاشيقي با اسطورهها و چگونگي تولد قهرمانان اين داستانها با آفرينش انسان نخستين و گاهها گره خورده است.
داستانهاي عاشيقي نسل به نسل و سينه به سينه از دورهاي به دوره ديگر قدم نهاده و با آداب و سنن و حوادث تاريخي آن دوره دگرگون شده، اما ريشه و اصل خود را حفظ كرده است. از اين قبيل داستانها ميتوان به داستان «اصلي و كرم» اشاره كرد.
داستان اصلي و كرم را ميتوان از چند منظر به كاوش نشست. چگونگي آفرينش، مرگ كرم و واريانتهاي گوناگون از آن به اسطورهاي بودن اين داستان اشاره دارد.
داستان اصلي و كرم علاوه بر ساز عاشيقها (اوزانلار) در ميان مردم نيز روايت ميشود. شايد از منطقهاي به منطقه ديگر، از منظر جغرافيايي و بوميگري تفاوتهايي در اين روايتها وجود داشته باشد.
آفرينش كرم، تداعيكننده آفرينش انسان نخستين است. در اين باره 2 نوع تعبير وجود دارد كه هر يك از آنها را ميتوان از زاويه خاصي بررسي كرد.
الف: تولد كرم از سيب سرخ (قيرميز آلما): گفتهاند پدر و مادر كرم بچهدار نميشدند. شخصي به زيادخان بيگلر بيگي به پدر كرم سيبي ميدهد و به وي ميگويد: نصف آن را خودش و نصف ديگر را زنش بخورند، تا بچهدار شوند.
سيب سرخ در بيشتر افسانهها و قصههاي آذربايجان منشأ تولد و آفرينش است. شايد اين داستانها از يكديگر نشأت گرفته باشند و ريشه آنها هم به آفرينش انسان نخستين باز گردد.
در باور مردم آذربايجان سيب هنوز نماد آفرينش است. در اين باور اگر اولين سيبي كه داماد بر سر عروس پرتاب ميكند به زن نازا بدهند، بچهدار ميشود.
اما روايت ديگري كه درباره تولد كرم وجود دارد، چنين است: عدهاي از بيگها به خاطر كور اوجاق بودن زيادخان بيگلربيگي از وي اطاعت نميكنند. زيادخان ضيافتي ترتيب ميدهد و همه بيگها و خانهاي تحت امر و اطراف را دعوت ميكند.
براي اينكه آنها فكر كنند زيادخان فرزندي دارد، چوبي را قنداق كرده و به گهواره (بئشيك) ميگذارند و پارچهاي روي آن ميكشند. در حين ميهماني از بئشيك گريهاي بلند ميشود. وقتي پارچه روي بئشيك را كنار ميزنند، به جاي چوب بچهاي را در بئشيك ميبينند.
آفرينش عاشيق لهله نيز شبيه آفرينش كرم از چوب است. مادر عاشيق لهله بچهدار نميشده و به اطرافيان وانمود ميكرده كه باردار است. روزي وي سنگي را در گهواره قرار ميدهد. وقتي شوهرش پارچه روي گهواره را كنار ميزند، ميبينند بچهاي در گهواره خوابيده است.
آفرينش كرم از چوب و عاشيق لهله خيلي شبيه به هم است. از طرفي در داستان اصلي و كرم، كرم نديمي دارد كه به لهله معروف است. در زبان تركي به نديم بچههاي بزرگان لهله ميگفتند. به احتمال زياد اين دو داستان از يك باور نشأت گرفته است كه عاشيق لهله همان كرم است كه بعدا هر كدام به داستان جداگانهاي تبديل شده است.
قهرمان داستان اصلي و كرم در زندگي پرتلاطم خود حوادث گوناگوني را پشتسر ميگذارد. وقتي وي در شكار، باز شكاري (ترلان قوشو) خود را دنبال كبك رها ميكند، آن باز به باغي ميرود كه كرم نيز به دنبال آن وارد باغ ميشود و ميبيند ترلان قوشو روي دست دختر نشسته است. پس از اين ديدار كرم و اصلي عاشق هم ميشوند. در اين داستان خانواده كرم مسلمان و خانواده اصلي ارمني هستند.
پس از نامزدي اين دو عاشق و معشوق به خاطر وسوسههاي بعضي افراد حسود پدر اصلي نميتواند به خان بزرگ، زيادخان بگويد دخترم را به پسر شما نميدهم. وي شبانه خانواده خود را برميدارد از دياري به ديار ديگر كوچ ميكند. كرم نيز دنبال آنها راه ميافتد و در هر جايي كه به آنها ميرسد، پدر اصلي با نقشهاي وي را جا ميگذارد و فرار ميكند، كرم نيز دوباره به دنبال آنها ميرود. كرم در سفر عشق با ناملايمات زيادي روبهرو ميشود، با حوادث ميجنگد و سختيها را به جان ميخرد.
وي در كولاك گير ميكند. و در گدوك ارزولوم زير برف مدفون ميشود و پس از 6 ماه كاروان او را از زير برف بيرون ميكشند. در جاي ديگر به رود خانه ميافتد و سيل او را ميبرد، اما از اين حادثه نيز جان سالم به در ميبرد. 3 سال در سايه سنگي به انتظار مينشيند تا اصلي برايش آب بياورد. وقتي اصلي بعد از 3 سال برمي گردد، كرم به وي ميگويد: «گئجيكدين/ دير كردي».
اين صبر و انتظار نماد عشق اصيل انسان نخستين به اصلش است. لهله آن رفيق شفيق و آن دوست ديرين كرم در اين سفر ميميرد و وي تنهاي تنها ميماند. كرم 36 سال به دنبال اصلي از شهري به شهري، از كشوري به كشوري ميرود و سرانجام پدر اصلي مجبور ميشود با ازدواج آن دو موافقت كند اما پدر اصلي (قارا مليك) به كرم خيانت ميكند. دراين باره نيز 2 روايت وجود دارد.
وي پيراهني براي شب زفاف دختر خود تهيه ميكند و دكمههاي آن را طلسم ميكند. كرم با خواندن ويردي دكمههاي پيراهن اصلي را باز ميكند، دوباره دكمهها بسته ميشود. چندين مرتبه اين كار را تكرار ميكند؛ اما موفق نميشود. در نهايت آتش ميگيرد و در پيش چشم معشوق خود ميسوزد و به خاكستر تبديل ميشود.
تعبيري ديگر نيز وجود دارد كه پدر اصلي گردنبند زيبا و سحرآميزي را در شب عروسي به گردن دخترش مياندازد و كرم با دست زدن به آن آتش گرفته و ميسوزد.
شبيه اين گردنبند در داستان امير ارسلان رومي نيز وجود دارد. پترسشاه پدر فرخلقا به شمس وزير دستور ميدهد گردنبند طلسم شدهاي براي فرخ لقا تهيه كند تا او را از دست افراد بد چشم مصون نگه دارد. شمس وزير آن گردنبند را به اسم ارسلان طلسم بند ميكند و هركسي غير از ارسلان به آن دست ميزد، ميسوخت.
سوختن و مرگ كرم، مرگ انسان نخستين پيش از اصلش را تداعي ميكند. اين نمادي از سوختن براي معشوق ابدي است كه انسان عاشق هميشه در پي رسيدن به اوست.
سوختن كرم همراه با آواز بوده است كه به اين خاطر آهنگ هاوا «يانيقكرمي»، در رثاي كرم و در ساز عاشيقها صداي ناكام كرم را به همه شنوندگان تداعي ميكند. هنوز اين باور در ميان مردم وجود دارد كه اصلي و كرم زنده هستند. كرم در كوهي و اصلي در كوهي ديگر با خواندن اشعار و آوازي همديگر را صدا ميزنند.
منبع: جام جم آنلاین